جدول جو
جدول جو

معنی سرم بندی - جستجوی لغت در جدول جو

سرم بندی
کاری که سرسری انجام گرفته باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرخ بندی
تصویر نرخ بندی
نرخ چیزهایی را معین کردن، نرخ بستن، تعیین نرخ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرهم بندی
تصویر سرهم بندی
کاری را سرسری انجام دادن، چیزی سست و بی دوام ساختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرم بندی
تصویر فرم بندی
شغل و عمل فرم بند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طرح بندی
تصویر طرح بندی
نقشه کشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشم بندی
تصویر چشم بندی
بستن چشم کسی، کنایه از شعبده، حقه بازی، جادوگری، افسونگری، کنایه از نیرنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زخم بندی
تصویر زخم بندی
بستن زخم و مرهم گذاشتن روی آن
فرهنگ فارسی عمید
(کَ بَ)
کردبندی. تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتهای تقریباً مساوی. (از فرهنگ فارسی معین). تقسیمات زمین زراعی و باغچه به قطعات مستطیل شکل محدود به مرزهای برآمده از خاک. و رجوع به کرت شود
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ بَ)
جادوگری. فسونگری. ساحری. حقه بازی. رجوع به چشم بند شود
لغت نامه دهخدا
(بَرْ رَ /رِ بَ)
شغل و عمل بره بند:
بسی سال طبل لوندی زدی
صلا از پی بره بندی زدی.
؟ (از آنندراج ذیل بره بند).
و رجوع به بره بند شود
لغت نامه دهخدا
(طَ بَ)
نقشه کشی. نظم و ترتیب دادن خیابانها: طرح بندی خیابان اول در هندوستان نمودار شد والا در هندوستان پیش از این طرح بندی خیابان نبود. (تاریخ شاهی ص 120)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نوعی ازچراغان و آن چنان باشد که شمعها را به تار آهنی بسته روشن کنند و شبها چنان نماید که گویا شمعهای روشن در هوا معلقند، زیرا که آهن شبها بنظر نمی آید پس سیم در اینجا به معنی تار باشد. (آنندراج). یک قسم جشن که در آن چراغان میکنند. (ناظم الاطباء) :
زمین در رقص شادی همچو فانوس
هوا از سیم بندی دام طاووس.
سعید اشرف (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ بَ)
مؤلف آنندراج از خیرالمدققین آرد: گرگ بندی آن است که چون آدمی در میان هفت گرگ واقع شود بنوعی احاطه اش میکنند که هرچند دلاور هم باشد از دست آنها رهایی نمیتواند یافت چه هرگاه متوجه بدفع یکی میشود آن بقیه بر او بتازند، چون بدیگری از آنها رونهد تتمه بر او مسلط شوند تا آنکه او را هلاک گردانند و در عرف هند این را ساتاردهن گویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ بَ)
تعیین قیمت و قیمت رایج. (ناظم الاطباء). نرخ بستن.
- نرخ بندی کردن، تعیین قیمت کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ هََ بَ)
در تداول عوام کاری را بسرعت و بی دقت کافی و تنها برای ادای تکلیف انجام دادن. (یادداشت مؤلف).
- سرهم بندی کردن، بی استحکام کاری انجام دادن. با عدم دقت کاری را انجام کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرط بندی
تصویر شرط بندی
بسته کردن (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرت بندی
تصویر کرت بندی
تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمتها تقریبا متساوی
فرهنگ لغت هوشیار
بستن فرمها و جدول کشی در روی کاغذ که بطور افقی و عمودی کشیده شود. وسایل عمده فرم بندی خط برنج و بابوشکه و گواد راد می باشد، طرز کار فرمبندی عینا مانند حروفچینی است منتهی در فرم بندی عوض حروف از خط برنج استفاده می کنند (در فرم بندی حروف هم به کار می رود ولی بسیار کم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرو بندی
تصویر گرو بندی
شرط بندی رهان
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به کمر بند خط کمر بندی یک شهر. خطی مفروض که دو ریک شهر تعیین کنند
فرهنگ لغت هوشیار
کلک بندی مویین خامه سازی عمل قلم بند و آن تهیه و ساختن قلم مو برای انواع نقاشی هاست. طرز کار در قلم بندی مرسوم در ایران باین ترتیب است که موهای پشت ستون فقرات گربه و حواشی آن را دسته دسته با قیچی می چینند. سپس این دسته ها را که هر یک برای یک قلم مو تقریبا کافی است بترتیب معینی از کرک و موهای شکسته و زواید دیگر پاک می کنند. بعد سر آنها را در یک ردیف قرار می دهند. همه این اعمال بر روی یک شیشه مسطح انجام می گیرد سپس آزمایش آخر موها را با آب انجام می دهند تا از پاک بوده آنها مطمئن شوند. آنگاه به وسیله یک نخ ابریشمین وسط هر دسته آماده شده را محکم گره می زنند و موها را بسر قلم که امروز از شاه کبوتر ساخته می شود به ترتیب زیر می بندند ابتدا یک قسمت شاه پر را به طور اریب می برند و ته ساقه آن را به مقدار کم دایره وار قطع می کنند به طوری که موهای بسته شده به سختی از آن خارج گردد. در این وقت قسمت بی مصرف شاه پر را از پر پاک می کنند و این ساقه را برای پاک کردن ساقه اصلی یا سر قلم به کار می برند. موی آماده و مستقیم را در آب می زنند و از دهانه اریب سر قلم بدقت بوسیله تیغ تیز یا به وسیله آتش آماده برای کار می کنند. عمل آرایش نوک مویین قلم معمولا با دقت تمام انجام می گیرد زیرا در غیر این صورت قلم مو غیر قابل استفاده خواهد بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرح بندی
تصویر طرح بندی
نقشه کشی، برداشتن گرده چیزی، تنظیم و ترتیب خیابانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرهم بندی
تصویر سرهم بندی
کاری بسرعت و بی دقت کافی و تنها برای ادای تکلیف انجام دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خره بندی
تصویر خره بندی
تعیین خره تعیین گردش یا مدار آب (آبیاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم بندی
تصویر چشم بندی
افسونگری ساحری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زخم بندی
تصویر زخم بندی
مرهم گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشم بندی
تصویر چشم بندی
((~. بَ))
افسونگری، ساحری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلم بندی
تصویر قلم بندی
((قَ لَ. بَ))
عمل قلم بند و آن تهیه و ساختن قلم مو برای انواع نقاشی ها است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرت بندی
تصویر کرت بندی
((کَ. بَ))
تقسیم مزارع و باغچه ها به قسمت های تقریباً مساوی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرهم بندی
تصویر سرهم بندی
((سَ رِ هَ. بَ))
کاری را سرسری انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چشم بندی
تصویر چشم بندی
شعبده بازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زخم بندی
تصویر زخم بندی
پانسمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تردستی، جادو، سحر، شعبده، شعبده بازی، چشم غره، نگاه خشم آلود
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کارسرسری، کار بی دقت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سرگرمی، شالی که به سر بندند، علف و یا شاخه ی نازک و بلند
فرهنگ گویش مازندرانی